محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
وب خاطرات داداشیوب خاطرات داداشی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات داداشی :)

محمد حسین عزیزم این صفحه رو میزنم تا وقتی بزرگ شدی شاهد رشد خودت و احساسات من بشی یه هدیه کوچولو از طرف خواهری:)

حسودی!!!!!!!!!

سلام حسود قشنگم😂 محمدحسین الان 9ماهته و حسودی رو یاد گرفتی البته توی 5ماهگیتم نشانه هایی از حسادت درونت پیدا کردیم ولی از روی اگاهی نبود 😂 قضیه اینه که دیشب مامانو بقل کردم یوهو برگشتی عقب منو مامانو دیدی بدو بدو خودتو رسوندی به ما و خودتو پرت کردی تو بقل مامان با دستتم منو پس زدی😐😂 3بار امتحان کردیم و هربار شدیدتر از دفعه ی قبلی همین کارو تکرار کردی😍😂 تا جایی که مامان گفت دیگه این کارو نکن محمدحسین باهات بد میشه و بدبختانه راستم میگفت چون از دیشب منو با یه خشم نهفته ایی نگاه میکنی😂 تا اطلاعات بعدی بدرود😋 راستی خواهربزرگه بهت میگه عروسک سفید من منم که همون اقا قشنگه باباهم بهشت بابا بعضی وقتام صدات میزنه به...
29 تير 1399

بی خوابی:

محمدحسین قشنگم الان ساعت 4:3دقیقه صبحه و ما اومدیم خونه مامانی  همه خوابن حتی جنابعالی ولی من هرکار میکنم خوابم نمیبره انقدر که کلافه شدم گفتم بزار امتحان کنم شاید وب محمدحسین باز شد براش یه پست نوشتم حوصلمم سر نمیره خلاصه که حسابی حوصلم سر رفته و اتفاقی باز شد وبت چون رمزش دقیق یادم نبود و دفعه اوله که با گوشی برات پست میزارم از این روزام بگم که اینجا ارومتری حتی گاها دیده شده خودت با خودت بازی کردی اخ اینو یادم نره اولین سیلی عمرتو از محمدرادین خوردی:/ هم خندمون گرفته بود هم دلمون بدات اب شد اخه تو چنگ انداختی به پاش اونم زارت زد تو صورتت اخه 2سالشه:/ بعد توهم اصلا معنی این رفتارو نمیدونستی هیچی نگفتی و با یه چیز دیگ...
23 تير 1399

بی معرفت شدی:

 سلام غرغرو 😐😂 محمدحسین من این مدت امتحان داشتم فرصت نکردم خیلی باهات بازی کنم منو یادت رفته نه اینکه نشناسی نه مثلا اقامحسن یا خواهر بزرگرو به من ترجیح میدی😐بی تربیت😐 بعد یه اتفاق بد دیگم اینکه وقتی میریم بیرون منو با شال و روسری نمیشناسی😱اخه رفتیم خونه عمو بقلم نمیومدی بعد من شالمو دراوردم یوهو پریدی بقلم😴 خلاصه که حسابی ازت ناراحتم😔 اینم گزارش این مدت😐 دو،سه روز پیش ولادت امام رضا بود و دو ،سه روز بعدش یعنی امروز 9ماهگیه جنابعالی برای همینم بابا بستنی گرفت و رفتیم خونه عمه جون😉 اینم چند روزه پیش که لالایی داداش کوچولورو برات گذاشتیم که بخوابی رفتی جلوی تلوزیون و باعشق تماشا...
17 تير 1399

!!! new photo

سلام عشق دلم محمدحسین جدیدا صبح ها وقتی از خواب بیدار میشی بقلت میکنم میگم سلام اقا قشنگه😍 شما چشماتو باز کردی صبح شد نبندی چشاتو دوباره شب بشه😊☀️   اینم جدیدترین عکسات😀 8ماهگیت گذشت عزیزم ولی کلی هپیییی ایشالله 180 ساله بشی😘 اینم شیطونیات😂 الهی قربونت برم اینجا خوب نیوفتادی 😘ولی اشکال نداره ما ادم بزرگام گاهی بد میوفتیم دیگه😁 پشت صحنه: اینجام فک کنم از کاشان داشتیم میومدیم😍🍓 اخ اینم از بازیایی که بابا باهات انجام میده😂گوریل انگوری ابجی😂🍓 انقدر بابا این عکستو دوس داره که گذاشته بک گراندش😘 و دیگه از حالو هوای این روزا باید بگم کلی اذیت میکنی با اسباب بازیاتم مشغول ن...
11 تير 1399

داداش کوچولو

سلام گلو گلابم سلام قشنگم  باورت میشه فردا امتحان ریاضی دارم مامان و باباهم تورو برداشتنو رفتن خونه ی عمه جون که مثلا من درس بخونم انوقت من اومدم عکسای نوزادیتو نگاه میکنم(البته تو تایم استراحت مثلا😐😀) این کف پات😐😂مامان بعضی وقتا جوراباتو در میاره میگه وای مثل مردا پاهاش بو میده بعد کلی میخندیم😂 اینجام شاید 4ماهت بود از حمام اومده بودی😋 الهی برات بمیرم اوایل کرونا 6ماهت بود بعد سرما خوردی از بابا و جالبیش اینجاست عطسه کردی تو صورت خواهر بزرگه و مریض شد😐😂 درست مثل ادم بزرگا سرفه های خشک میکردی با ناله گریه میکردی چشمات پر از اشک میشد ابریزش بینی داشتی و از همه مهمتر انقدررررر اروم و مضلوم شده بودی که حتی صداتم گر...
4 تير 1399
1